یک خانه ی روشن
یک شاعرِ در بند
و یک انتظار شیرین...
می آید مردِ من
با لبخند همیشگی
و شاخه گلی به دست...
دو فنجان چای داغ
شروع یک سالگی
و عاشقی تا ابد...
من بیست و هشت سال زندگی نکرده ام...
*منیره حمیدی نژاد*