یک خانه ی روشن
یک شاعرِ در بند
و یک انتظار شیرین...
می آید مردِ من
با لبخند همیشگی
و شاخه گلی به دست...
دو فنجان چای داغ
شروع یک سالگی
و عاشقی تا ابد...
من بیست و هشت سال زندگی نکرده ام...
*منیره حمیدی نژاد*
شعری برای تو ، اما بدون تو
از شاعری غریب ، تنها ، بدون تو
خوبی؟،سلامتی؟، آغوش خاطره؟
دلتنگ و خسته ام ، زیبا ، بدون تو
این شهر لعنتی ، درکم نمیکند
این مردم بد ، رسوا ، بدون تو
آنجا چه می کنی ، تنها بدون من
اینجا ، چه می کشم ، تنها بدون تو
شکل غم فروغ، آغاز فصل سرد
معنی نمی دهد ، سرما ، بدون تو
شعر از : محمد بزرگمهر