درود بر شما در اولین فرصت در خدمتتان خواهم بود
در مورد اثر آخری ارتفاع عمودی در چهارمین سطر از بین رفته و اتفاق مرتبط که می تواند جمله ی قوی تر و پیوسته ای باشد در پایان نیامده است
ببخشید که مجالی بیشتر نبود
اگر سوالی داشتید بنده در خدمتم
پیروز باشید
سلام دوست عزیز.
خوشحالم که تصمیم به نوشتن گرفته ای .
نوشتن را شرایطی است مانند همه کارهای دیگر. پیش از همه علاقه توست که تو را سوق میدهد به سمت این کار. وقتی این پیش نیاز در تو فراهم شد، باید حداقلی از قواعدش راهم بدانی.
شاعری تنها رشته هنری است که نمیشود با آموزش صرف آموخت
بلکه بخش اعظم آن ذاتی است.
حال که آن بخش ذاتی را داری نوبت به بخش اکتسابی ماجرا میرسد. که نخست باید دانست چقدر میدانی .
به هر روی بیشتر در تعامل باش تا زود تر به نتیچه برسی.
تا بعد
آفرین بر شما. مثل همیشه خوبُ کوتاه و زیبا.
ــــــــــــــــــ
می گویند: آدم اول عاشقی ست که بهشت را به عشق حوایش فروخت.
آی آدم،
تو در کدام طوفانِ عشقِ حوائی
قاموس عشق الهی را به بیراهه کشاندی؟
با کدام آتشِ نگاهِ حوائیتْ
عشق زمینی را آفریدی؟
تا به فرزندان "هسته" ایت خود را
پدرِ عشق جا زنی؟
من به کدامین عشق تو
باید که تاوان عقیم ی عشق را
در عصرِ بی تعهدی بدهم؟
به کدام گناه نا کرده ،
باید که جهنم،
بهشت من باشد؟
به کدامین جُرمْ باید که عشق الهی م را
در پای عشق زمینی تو،
ذبح کنم؟
آی آدم
به تقاص کدام نگاهِ تو
باید عشق را از "بوتیک" چشمانِ معصومِ دخترِ حواءیی
گدایی کنم
که انتظارش تنها "کارت شارژ" یست از من.
به کدامین عبث باید، که هر روز " تیب" زده
خیابان به خیابان
در برابرِ چشمانِ زل زده ی دختران حواء ، " رژه " بروم؟
یا که از صف دختران عروسکی
که با "چلق ـ چلق " آدامس ها یشان
مرا به کوچه ی بن بستی می کشانند؛
"سان" ببینم؟
آی آدم
چرا وقتی که در چشمان حوایت گم می شدی
مرا که در خیابانی به دنبال نگاهِ " اطو " کشیده ی ِدخترکی معصوم
پرسه می زدم را نمی دیدی؟
بگَندَد عشق حوائیت که سرمشقِ
"عشق های کثیف "عصرنانو" یی من شد.
بسوزم من؛
که میوه ی "سیب بهشتی" تان، گَشتن به دنبال حواء یم
در " میهمانی شیشه و کراک و..." است.
آی آدم
به کدامم گناهِ ناکرده
من باید عشق ام را در هیچ فلکی هم
نیابم؟؟
آی .....
به کدام گنه بسوزم؟ اهواز ـ 14 آبان 1390
استاد موسویان بزرگوارم مثل همیشه شعرهایی شما هیچ حرفی برای گفتن باقی نمی گذارند
چقد قشنگ...دوس داشتمش
ممنونم عزیزم
slm aziz...mc az nazaret....mishe bishtar az khodet begi???chen vaghte sher kar mikoni v v v....khosh hal misham komaket konam
salam azizam
mamnoonam az hozoret
az bachegi ama jedi shayad kamtar az yek sale ke dobare shoro kardam
درود بر شما در اولین فرصت در خدمتتان خواهم بود
در مورد اثر آخری ارتفاع عمودی در چهارمین سطر از بین رفته و اتفاق مرتبط که می تواند جمله ی قوی تر و پیوسته ای باشد در پایان نیامده است
ببخشید که مجالی بیشتر نبود
اگر سوالی داشتید بنده در خدمتم
پیروز باشید
سلام دوست عزیز.
خوشحالم که تصمیم به نوشتن گرفته ای .
نوشتن را شرایطی است مانند همه کارهای دیگر. پیش از همه علاقه توست که تو را سوق میدهد به سمت این کار. وقتی این پیش نیاز در تو فراهم شد، باید حداقلی از قواعدش راهم بدانی.
شاعری تنها رشته هنری است که نمیشود با آموزش صرف آموخت
بلکه بخش اعظم آن ذاتی است.
حال که آن بخش ذاتی را داری نوبت به بخش اکتسابی ماجرا میرسد. که نخست باید دانست چقدر میدانی .
به هر روی بیشتر در تعامل باش تا زود تر به نتیچه برسی.
تا بعد
آفرین بر شما. مثل همیشه خوبُ کوتاه و زیبا.
ــــــــــــــــــ
می گویند: آدم اول عاشقی ست که بهشت را به عشق حوایش فروخت.
آی آدم،
تو در کدام طوفانِ عشقِ حوائی
قاموس عشق الهی را به بیراهه کشاندی؟
با کدام آتشِ نگاهِ حوائیتْ
عشق زمینی را آفریدی؟
تا به فرزندان "هسته" ایت خود را
پدرِ عشق جا زنی؟
من به کدامین عشق تو
باید که تاوان عقیم ی عشق را
در عصرِ بی تعهدی بدهم؟
به کدام گناه نا کرده ،
باید که جهنم،
بهشت من باشد؟
به کدامین جُرمْ باید که عشق الهی م را
در پای عشق زمینی تو،
ذبح کنم؟
آی آدم
به تقاص کدام نگاهِ تو
باید عشق را از "بوتیک" چشمانِ معصومِ دخترِ حواءیی
گدایی کنم
که انتظارش تنها "کارت شارژ" یست از من.
به کدامین عبث باید، که هر روز " تیب" زده
خیابان به خیابان
در برابرِ چشمانِ زل زده ی دختران حواء ، " رژه " بروم؟
یا که از صف دختران عروسکی
که با "چلق ـ چلق " آدامس ها یشان
مرا به کوچه ی بن بستی می کشانند؛
"سان" ببینم؟
آی آدم
چرا وقتی که در چشمان حوایت گم می شدی
مرا که در خیابانی به دنبال نگاهِ " اطو " کشیده ی ِدخترکی معصوم
پرسه می زدم را نمی دیدی؟
بگَندَد عشق حوائیت که سرمشقِ
"عشق های کثیف "عصرنانو" یی من شد.
بسوزم من؛
که میوه ی "سیب بهشتی" تان، گَشتن به دنبال حواء یم
در " میهمانی شیشه و کراک و..." است.
آی آدم
به کدامم گناهِ ناکرده
من باید عشق ام را در هیچ فلکی هم
نیابم؟؟
آی .....
به کدام گنه بسوزم؟ اهواز ـ 14 آبان 1390
استاد موسویان بزرگوارم مثل همیشه شعرهایی شما هیچ حرفی برای گفتن باقی نمی گذارند
سلام
ممنون که به ما هم سر زدین
قلم بسیار زیبایی دارین
تبریک می گم