مها

...

مها

...

من بیست و هشت سال زندگی نکرده ام...

یک خانه ی روشن

یک شاعرِ در بند

و یک انتظار شیرین...


می آید مردِ من

با لبخند همیشگی

و شاخه گلی به دست...


دو فنجان چای داغ

شروع یک سالگی

و عاشقی تا ابد...


من بیست و هشت سال زندگی نکرده ام...


*منیره حمیدی نژاد*

.......

.............. + ویرایش

شعری برای تو ، اما بدون تو

شعری برای تو ، اما بدون تو

از شاعری غریب ، تنها ، بدون تو

خوبی؟،سلامتی؟، آغوش خاطره؟

دلتنگ و خسته ام ، زیبا ، بدون تو

این شهر لعنتی ، درکم نمیکند

این مردم بد ، رسوا ، بدون تو

آنجا چه می کنی ، تنها بدون من

اینجا ، چه می کشم ، تنها بدون تو

شکل غم فروغ، آغاز فصل سرد

معنی نمی دهد ، سرما ، بدون تو 

شعر از : محمد بزرگمهر  


.....

.............. + ویرایش

.....

.............. + ویرایش