مها

...

مها

...

به بهانه تولد زندگی

من چهاردهم دی ماه بدنیا آمدم

اما تولدم را هفدهم فروردین می گیرند!


تنها 92 روز از خودم کوچک ترم...


من و تو ، تماممان یکی بود

اینک ما سالی دو بار متولد می شویم


سپیدی  زمستان را با سخاوت بهار می آمیزیم

و گرمای عشقمان زمین را زندگی می دهد...

بهشت

بهشت

عاشقانه ترین معجزه ای بود

که با تو به آغوشم افتاد


منیره حمیدی نژاد

باران فقط لحظه لحظه داغ ِ دلم را تازه تر می کند…


این روزها که تو نیستی

من بغض می کنم
آسمان گریه
کاش ابرها بدانند که چه می کنند
باران فقط لحظه لحظه داغ ِ دلم را تازه تر می کند…


منیره حمیدی نژاد

من سالهاست با تمامِ نبودنِ تو عاشقی کرده ام…

میدانم
میخواهی به یاد روزهای با هم بودنمان زندگی کنم
بشرط فقط نفس کشیدن
شاید!

میدانی
صدای صدای سکوتت هم چقدر رویائیست…
میخواهم شب نشین لحظه های بی خوابی ام باشد.

میداند؟
وقتی بی تابی ، برایت شعرهای مرا بخواند؟
تمام دوستت دارم هایی که یک عمر،بغض شدند…

میدانند…
همه آنهایی که مرا دیده اند
میدانند
من سالهاست با تمامِ نبودنِ تو عاشقی کرده ام…


منیره حمیدی نژاد

می دانم آن هنگام حال این لحظه های مرا خوب خواهی فهمید…

بالاخره یک روز مینشینی کنار باغچه
همان جایی که محو من میشدی!
اما هر چه بیشتر چشم باز می کنی مرا نمیبینی…

لحظه ای می آید که اتفاقی حافظ بخوانی
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجاست که هر چه گوش می کنی صدای زمزمه مرا نمی شنوی…

می دانم فرار می کنی
اما مثل پسر بچه ها زمین خواهی خورد
ولی هر چه منتظر می مانی من دستت را نمی گیرم

آن روز تمام شهر را دنبال شعر های من خواهی گشت…
اما هر چه می خوانی،دیگر خود را مخاطب آنها نمی یابی!
می دانم آن هنگام حال این لحظه های مرا خوب خواهی فهمید…

منیره حمیدی نژاد