مها

...

مها

...

من سالهاست با تمامِ نبودنِ تو عاشقی کرده ام…

میدانم
میخواهی به یاد روزهای با هم بودنمان زندگی کنم
بشرط فقط نفس کشیدن
شاید!

میدانی
صدای صدای سکوتت هم چقدر رویائیست…
میخواهم شب نشین لحظه های بی خوابی ام باشد.

میداند؟
وقتی بی تابی ، برایت شعرهای مرا بخواند؟
تمام دوستت دارم هایی که یک عمر،بغض شدند…

میدانند…
همه آنهایی که مرا دیده اند
میدانند
من سالهاست با تمامِ نبودنِ تو عاشقی کرده ام…


منیره حمیدی نژاد

می دانم آن هنگام حال این لحظه های مرا خوب خواهی فهمید…

بالاخره یک روز مینشینی کنار باغچه
همان جایی که محو من میشدی!
اما هر چه بیشتر چشم باز می کنی مرا نمیبینی…

لحظه ای می آید که اتفاقی حافظ بخوانی
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجاست که هر چه گوش می کنی صدای زمزمه مرا نمی شنوی…

می دانم فرار می کنی
اما مثل پسر بچه ها زمین خواهی خورد
ولی هر چه منتظر می مانی من دستت را نمی گیرم

آن روز تمام شهر را دنبال شعر های من خواهی گشت…
اما هر چه می خوانی،دیگر خود را مخاطب آنها نمی یابی!
می دانم آن هنگام حال این لحظه های مرا خوب خواهی فهمید…

منیره حمیدی نژاد