مها

...

مها

...

اگر تو را داشتم زندگی اینقدر قشنگ نبود…

کنار پنجره می روم
تو را می بینم
بر می گردم
کنارم می نشینی
اگر تو را داشتم ، اتاقم اینقدر رنگ و بویت را داشت؟

به خیابان می روم
هر نیمکت،کوچه،رهگذر…
حتی تمام سنگ فرش ها هم مدام خاطرات تو را برایم زنده میکنند
اگرا تو را داشتم،اینقدر خاطرت برایم عزیز بود؟

به آسمان نگاه می کنم
به ماه،ستاره ها
همیشه با این همه شکوه تو را کم دارند
اگر تو را داشتم،اینقدر زیباییت برایم عظیم بود؟

می نویسم
از عشق،دلتنگی و زندگی
تمام جملاتم به تو ختم می شود
اخر مگر می شود از تو نگفت؟
اگر تو را داشتم،اینقدر حس نوشتنم زیبا بود؟

سر جمع هر چه حساب کردم
میبینم این منم که سود می کنم
اگر تو را داشتم زندگی اینقدر قشنگ نبود…


منیره حمیدی نژاد

نظرات 4 + ارسال نظر
سید امیر موسویان دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ http://goroub1335blogfa.com

درود بر شما
زیبا بود.
ـــــــــــــ
باران می بارد.
باز باران می بارد.
باز باران ترا می خواند
چرا زیرِ باران نمی روی؟
کافی است برای باران فقط دستی تکان دهی.
اگر زیرِ باران نروی
روزی باران ترا بزیرِ بارشِ خود خواهد برد؟
برای خیس شدن شاید دیر شود
شاید فردا دیگر باران نبارد.
اگر زیرِ باران بروی ، باران ترا هم خیسِ خواهد کرد
از سر تا به پایت
اصلاً تمامِ وجودت را می گویم
همه را خیسِ خیسْ خواهد کرد
هم چون چشمانِ خیسِ پنجره ها
یا هم چون تنِ منْ که زیرِ بارانِ عشقِ تو خیس شده است.
صبح یا عصر هم مطرح نیست
هر وقت که بخواهد می بارد.
هرقت که بخواهد می ایستد
گاهی رگبار، گاهی نم نمک
اما در بازیِ باران کافی ست
که فقط تو زیرِ چترِ باران باشی
او خودش ترا به میهمانیِ خیسِ خوشی خواهد برد.
آن گاه لرزشِ سردی ترا کفافِ عشق می کند.
به همین سادگی، جدول ضربی در کار نیست.
بیا ، با من بیا،
من هم زیرِ باران هستم
خیسِ خیسم،
و لرزشی سرد سر تا پایم را فرا گرفته است
لرزشی سردتر از لرزشِ دیروز،
که با تو روی همان نیمکتِ خیسِ سیمانی بودم.
برخیز باران می بارد.
دیروز مرد خیس شده ای می گفت:
زیرِ باران باید رفت
او هم زیرِ باران رفته بود، خیسِ خیس بود
با همان خیسیِ خوش می گفت :
تنها کسانی خیس می شوند که زیرِ باران باشند.
البته من باران های زیادی را دیده ام
که کسی زیرِ آن نرفته است
بارانِ سیاه را می گویم
من هم علاقه ندارم به زیرِ آن بروم
تو هم به زیرِ آن نرو
البته اگر تاکنون نرفته ای،
هرگز نرو .
من خیلی پیش تر زیرِ باران بوده ام
سال های دور را می گویم،
که خیسِ باران شده بودم
اما تعجبم از این که پس از سال ها که از خشک شدنم می گذرد
چرا حالا دوباره باران مرا حسابی خیسِ خود کرده است؟
راستی چرا سرم را بالا نگرفتم تا باران را ببینم
اصلا چرا نادیده خیسِ باران شد؟
راستی ......
چرا باید نادیده زیرِ باران رفت؟
چرا در بارانی شدن هیج کس سرش را بالا نمی گیرد تا باران را ببیند؟
عجب حرفی است،
چه کسی باران را زیرِ باران می بیند.
من کسانی را دیده ام که در حاشیه باران را می بینند.
آن ها باران را خیس نشده می بینند، و بر بارانْ خورده ها می خندند.
بالاخره روزی باران بر تو هم خواهد بارید
تو را هم خیسِ خود خواهد ، چه زود و چه دیرآن گاه خواهی گفت:
عجب بارانِ پاکی است،
باران عشق. رامهرمز ـ 10 اردیبهشت 1390

verbena☂ جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ق.ظ http://baroonzade313.blogfa.com/

زیبا بود سود کردنت ...

سارا چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ب.ظ http://rahbipayan.blogfa.com

به به میبنم شما هنوز هستی
دوستون داریم مها جون

شما هم که هستی هنوز عزیزم

مجیدشاکری شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:51 ب.ظ http://majidshakeri.ir/

درود
وبلاگ جالبی دارید
تبریک میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد