دوست گلم سلام: درسیاهی چشمان تو هزار بهشت نهفته است دیدارت ، پایان اضطراب است آتش انتظار جزتو ابراهیمی ندارد بیا بیا بیا که اینجا بتهای غرورم سرکشی می کنند و تو را ساحر می پندارند ... کدام پیام آوری با نگاهش پیامبری کرده است که تو اینچنین برمن نگاهت فانوسی ست که مرا در جزیره تنهایی ام به رهایی امیدوار می سازد نگاهت را که به هزاربهشت می ارزد حاشا که به بهشت موعود بفروشم تو اولین پیامبری هستی که در کتاب تاریخ زندگی ام لباس زن بر تن داشت نگاهت را از من دریغ مکن من بهشت نمی خواهم ! سبز باشی و پایدار.
سی سال سراسیمه و مشتاق بیهوده در انتظارت نشستم نیامدی
نشان به آن نشان که قرن قرن فلسفه بود و والیوم بود و ساندویچ دل و جگر
سی سال سراسیمه و مشتاق بیهوده در انتظارت نشستم نیامدی
نشان به آن نشان که قرن قرن فلسفه بود و والیوم بود و ساندویچ دل و جگر /حسین پناهی
دوست گلم سلام:
درسیاهی چشمان تو
هزار بهشت نهفته است
دیدارت ،
پایان اضطراب است
آتش انتظار
جزتو ابراهیمی ندارد
بیا بیا
بیا که اینجا بتهای غرورم
سرکشی می کنند و
تو را ساحر می پندارند ...
کدام پیام آوری
با نگاهش
پیامبری کرده است
که تو اینچنین برمن
نگاهت فانوسی ست
که مرا در جزیره تنهایی ام
به رهایی امیدوار می سازد
نگاهت را که
به هزاربهشت می ارزد
حاشا که به بهشت موعود بفروشم
تو اولین پیامبری هستی
که در کتاب تاریخ زندگی ام
لباس زن بر تن داشت
نگاهت را از من دریغ مکن
من بهشت نمی خواهم !
سبز باشی و پایدار.
سلام خوبی
ببین اگه قالبتو عوض کنی بهتره
حالا هم مطالبش خیلی مفیده
مخصوصا شعراش
اولا راجب به پرسپلیس هم مینوشتی چی شد
ببین من اینقدر نظر دادم نامردی نکن یه نظر بده تو وبلاکهم